سخنان جبران خليل جبران-سری دوم
سخنان جبران خليل جبران
سكوت، دردناك است؛ اما در سكوت است كه همه چيز شكل مي گيرد و در زندگي ما لحظه هايي هست كه تنها كار ما بايد انتظار كشيدن باشد. درون هر چيز در اعمال هستي، نيرويي هست كه چيزي را مي بيند و مي شنود كه هنوز قادر به دركش نيستيم، هر آنچه امروز هستيم، از سكوت ديروز زاده شده است.
((جبران خليل جبران))
==============
و كدامين ثروت است كه نگاه داريد تا ابد؟ آنچه امروز شما راست، يك روز به ديگري سپرده شود. پس امروز به دست خويش بخشش كنيد، باشد كه شهد گواراي سخاوت، نصيب شما گردد، نه مرده ريگي وارثانتان.
((جبران خليل جبران))
==============
اين كودكان فرزندان شما ني اند، آنان پسران و دختران اشتياق حياتند و هم از براي او. از شما گذر كرده و به دنيا سفر كنند، اما از شما نيايند. همراهي تان كنند، اما از شما نباشند.
((جبران خليل جبران))
==============
درون من جايي است كه تنها در آن زندگي مي كنم.
((جبران خليل جبران))
===============
نفرت به همان اندازه ي دوست داشتن، خوب است. يك دشمن مي تواند به خوبي يك دوست باشد. براي خود زندگي كن، زندگيت را بزيي، سپس به راستي دوست انسان خواهي شد.
((جبران خليل جبران))
===============
حسود بر من حسد مي ورزد، بي آنكه خود بداند.
((جبران خليل جبران))
================
دوست براي آن است كه نيازت را برآورد، نه اينكه تهي بودنت را پر كند.
((جبران خليل جبران))
================
اي شكست من، جسارت جاويدان من! من و تو به طوفان مي خنديم.
((جبران خليل جبران))
===============
نفرين بر او كه با بدكاري كه به اندرز خواهي آمده همدستي كند. زيرا هم رأيي با بدكار مايه ي رسوايي و گوش دادن به دروغ، خيانت است.
((جبران خليل جبران))
================
برادرم تو را دوست دارم، هر كه مي خواهي باش، خواه در كليسايت نيايش كن، خواه در معبد و يا در مسجد. من و تو فرزندان يك آيين هستيم، زيرا آيين هاي گوناگون، انگشتان دست دوست داشتني "يگانه ي برتر " هستند... .
((جبران خليل جبران))
ادامه مطلب